بسیاری از مردم فکر می‌کنند رژیم در آینده نزدیک فرو می‌ پاشد – گزارش میدانی/ سهراب رضایی

در حین انجام گفت‌وگوهایی درباره یک موضوع اقتصادی متوجه شدم که ایرانیانی که مسیر حرکت تحولات سیاسی و اجتماعی ایران را به سمت فروپاشی نظام سیاسی حاکم تصور می‌کنند، اکثریت طرف‌های صحبت را تشکیل می‌دهند.

این مسئله به خودی خود چیز تازه و عجیبی نیست؛ نکته عجیب اینجاست که اکثر آنان برای فروپاشی یک تاریخ مشخص در نظر گرفته‌اند. زمانی که آنان برای این فروپاشی پیش‌بینی می‌کنند کوتاه است؛ و همانقدر که کوتاه بودن آن، جلال و جبروت نظام جمهوری اسلامی را در ذهن ایرانیان درهم شکسته است ایجاد کننده ترس‌هایی نیز در بین مردم ایران نیز شده است. این گزارش حاصل برخورد اتفاقی با یک باور جمعی است. این گزارش در روزهای پیش از خروج دولت ترامپ از برجام و اتفاقات بعد از آن تهیه شده است.

تردید

در حال گفت‌وگو پیرامون تحولات بازار ارز و کاهش ارزش پول ملی جمله‌ای می‌گوید که نطفه این گزارش را شکل می‌دهد: «سوال شما وقتی درست است که فکر کنیم جمهوری اسلامی می‌تواند یک انتخابات ریاست‌جمهوری دیگر برگزار کند. من مطمئن نیستم که دیگر انتخاباتی در کار باشد» علی یک مهندس با سابقه است. دانش‌ آموخته یک دانشگاه معتبر که در یک شرکت صاحب‌نام شاغل است اما چهار ماه است حقوق نگرفته است. حرف او شبیه حرف نانوای پا به سن گذاشته‌ای است شاهد گفت‌‌وگوی او با همکار دیگرش، که به نظر بیست سالی جوان‌تر می‌آمد، هستم. نانوای مسن می‌گوید: «یک نفر بعد روحانی می‌آید. دوباره تظاهرات می‌شود و ایندفعه نمی‌توانند جمع کنند.» نانوای جوان‌تر می‌گوید «روحانی به چهار سال نمی‌کشد» «همه چیز تمام شده است»! این جمله به عنوان یک دلیل مطرح می‌شود و هربار گوینده‌اش طوری به طرف مقابل نگاه می‌کند به سختی می ‌توان این نظر را به چالش کشید. مخالفت با این پایه استدلال که «همه چیز تمام شده است» معادل با جنون یا عدم درک مسائل جاری کشور است.

مملکتی که نه آب دارد، نه دلار

چه چیزهایی تمام شده است؟ این لیستی است که از میان صحبت‌های مردم کوچه و بازار بیرون کشیده شده است: «مملکت آب ندارد» «دلار در بازار نیست» «کار نیست» «بیمه‌ها ورشکسته‌ شده‌اند ما آینده‌ای نداریم» «الکی الکی جنگ راه می‌اندازند و همه ما را بدبخت می‌کنند» «کی میگه چیزی نداریم؟ دزدی، فساد، اختلاس، بی‌ناموسی، مال مردم‌ خوری، آخوند بیکار و مفت‌خور،… از این چیزها فراوان تا دلتان بخواهد داریم» «شادی در این مملکت وجود ندارد، هر وقت می‌ خندیم تا شب بالاخره یک بلایی سرمان می‌آید. یا دلار گران می‌شود یا کنسرت لغو می‌شود یا علم‌الهدی حرفی می‌زند که اعصاب همه را به هم بریزد. تا شب یکجوری مطمئن می‌شوند دق به دل همه مردم ایران بشود بعد بخوابند» «آبرو در جهان نداریم» «به چه امیدی زندگی کنیم؟» «دیگر حتی بازار تن‌فروشی اشباع شده و تن فروش بیکار داریم« «از ما که گذشت ولی این بچه‌ها چه گناهی دارند که…«، «خودمان در جنگ بزرگ شدیم، بچه‌هایمان هم قرار است در جنگ بزرگ شوند»،…

برآوردها و پرسش‌ها

در صحبت‌های شهروندان سه نشانه زمانی به عنوان بازه‌های احتمالی فروپاشی نظام جمهوری اسلامی بیان می‌شود: ۱-: پایان دولت حسن روحانی ۲-: پایان دور اول ریاست جمهوری ترامپ ۳-: دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ در آمریکا

با آنکه خطر جنگ و حمله نظامی به ایران در خلال گفت‌وگوها پر رنگ است اما آنچه دلیل فروپاشی نظم حاکم بر ایران تصور می‌شود عموماً مسائل اقتصادی و سیاسی با منشأ داخلی هستند. جمهوری اسلامی در نظر بسیاری از مردم به دلیل بی‌کفایتی مسئولان و ناکارآمدی سیستم حاکم در حال فروپاشی تصور می‌شود. یکی از عمده‌ترین مسائلی که مدام به آن اشاره می‌شود مسئله ارزش پول ملی است. گویی در تصور مردم هرچه قیمت دلار بالاتر می‌رود جمهوری اسلامی به نقطه فروپاشی خود نزدیک‌تر می‌شود. یکی می‌گوید «اگر قیمت دلار به ده هزار تومان برسد دیگر سنگ روی سنگ بند نمی‌شوند» و دیگری می‌گوید «اگر قیمت دلار بالای هفت تومان برود دیگر کسی نمی‌تواند جلویش را بگیرد.» این تعابیر شاید همخوان با علم اقتصاد نباشند، اما پرسش‌هایی که ذهن شهروندان ایرانی را به خود مشغول کرده‌اند همگی قابل تامل و مهم هستند.

یک شهروند گلپایگانی می‌گوید: «قبلا سالی یکبار قیمت دلار می‌رفت بالا حالا شده روزی پانصد تومان. با پولی که ساعتی از ارزشش کم می‌شود چطوری می‌شود مملکت را نگه داشت؟» یک هموطن آذری دستمزد نیروی کار ایرانی را با نرخ جهانی مقایسه می‌کند: «شما هر دلار را همان ۶۰۰۰ تومان فرض کن. یعنی کارگر ایرانی حقوقش از ماهی ۲۰۰ دلار کمتر است. ما با روزی ۶-۷ دلار کار می‌کنیم. پیتزا توی آمریکا دانه‌ای چند دلار است؟»

یک خانم شاغل و مجرد می‌گوید: «ما هر روز داریم فقیر می‌شویم. کار می ‌کنیم به این امید که پس‌انداز کنیم و مستقل بشویم ولی هیچ پس‌اندازی باقی نمی‌ماند و هر ماه نسبت به ماه قبل بیشتر کم می‌آوریم. مردم تا کجا تحمل می‌کنند. خود من دیگر کم آورده‌ام و هیچ امیدی ندارم بتوان یک زندگی در حد معمولی داشته باشم.» صاحب یک روسری فروشی کوچک می‌پرسد: «اصلا دلار بشود صدهزار تومان. کشور ما نفت دارد، نفت می‌فروشیم. هرچه قیمت دلار بالا برود نباید فرقی داشته باشد برای ما چون نفت را به دلار می ‌فروشیم ولی این پول خرج مردم ایران نمی‌شود. می‌برند در سوریه و عراق خرج می‌کنند». یک دختر دانشجو آرزو می‌کند که: «ای کاش حکومت جمهوری اسلامی پول نفت را برای خودش بر می‌داشت و دیگر کاری به کار مردم ایران نداشت. ولی الان اینطوری شده که پول نفت را که به دلار است می‌ برند سوریه و لبنان و ارزش پول خودمان هر روز کمتر می‌شود. ارزش پول ملی وقتی کم می‌شود یکجایی دارد می ‌رود. همینطوری که از بین نمی ‌رود. یک جایی دارند یک کاری می‌ کنند که این پولها در واقع می ‌رود آنجا».

اطمینان از رفتن جمهوری اسلامی و ترس از آنچه در پیش است

مردم ایران به صورت علنی از فروپاشی در بازه زمانی کوتاه مدت حرف می‌زنند. یک راننده تاکسی می‌گوید: «این چیزی است که خودشان بهتر از ما می‌دانند. بخواهند اذیت کنند بله زورشان می‌ رسد ولی کار تمام شده و خودشان هم فهمیده‌اند». اما در وجود مردمی که از فروپاشی صحبت می‌کنند ترس‌های بزرگی وجود دارد. از جمع‌ بندی گفته‌ها می توان چنین نتیجه گرفت که مردم مدلهایی نظیر اعتراضات سال ۸۸ و اعتراضات دیماه ۹۶ یا ترکیبی از این دو را راهی تصور می ‌کنند که منجر به تسلیم و فروپاشی نظام خواهد شد اما هیچ وحدت نظری حول نیروی سازمانده که فراخوان چنین اعتراضاتی را صادر کند وجود ندارد. شاید همین نبود وحدت نظر و نبودن نظراتی نزدیک به هم سبب شده است ترس‌های عمیق و خورنده‌ای در وجود مردم ایران شکل بگیرد.

گفت‌وگوهای زیر انعکاسی از چنین ترسهایی است که حول آینده نامشخص شکل گرفته است.

مدیر یک شرکت تجاری می‌گوید: «مردم این حکومت را نمی‌خواهند. بعضی‌ها معتقدند که مسئولین حکومت این تصور را دارند که مردم پشتیبان آنها هستند و در اکثریت هستند. من اینطور فکر نمی‌کنم. خودشان می‌دانند مردم آنها را نمی‌خواهند. با این وضعیت نمی‌توانند ادامه بدهند اما حمام خون راه می‌اندازند آقا». یک بازنشسته می‌گوید: «انقلاب بشود یا جنگ بشود وضعیت مردم بدتر از همینی که الان هست می‌شود. سنگ روی سنگ بند نمی‌شود ولی باز آدم فکرش را می‌ کند بشویم نفت در برابر غذا خیلی بدتر است. زمان صدام نفت در برابر غذا بود. اگر قرار باشد بشویم مثل مردم عراق همان بهتر که انقلاب بشود و کار یکسره شود». خانمی از بغض‌های گاه به گاه خودش می‌گوید: «بعضی وقتها به این فکر می‌کنم مگر ما چه گناهی کرده‌ایم گیر اینها افتاده‌ایم؟ سال ۵۷ من به دنیا نیامده بودم. داریم تاوان چه گناهی را پس می‌دهیم؟ کاش اصلا به دنیا نمی‌آمدم یا یک جای دیگر به دنیا می‌آمدم. چرا بس نمی‌کنند؟ چرا از اینکه ما را شکنجه می‌دهند لذت می‌برند؟ خودشان خسته نمی‌شوند؟» یک فعال سیاسی لیبرال می‌گوید آنچه مردم ایران را از یک دگرگونی می‌ترساند همان هزینه‌هایی است که برای تغییر باید پرداخت. «اینکه جمهوری اسلامی از سال ۸۸ در مسیری حرکت کرده که دیگر چیزی برای کسی باقی نمانده» و اینکه آنچه که مردم دارند هر روز بی ارزش می‌شود احتمال وقوع دگرگونی را به شدت افزایش داده است:

«اعراضات دیماه نشان داد جوانانی که هیچ چیز ندارند به چیزی جز سرنگونی خشونت‌بار اعتقادی ندارند…» «اما مشخص نیست این هزینه‌ها چه نتیجه‌ای دارد و قرار است چه حکومتی جایگزین حکومت فعلی شود. قسمت ترسناک ماجرا این است». یک فعال سیاسی مارکسیست وضعیت مردم ایران را با وضعیت اسارت در اردوگاه‌ها مقایسه می‌ کند و معتقد است «فقط زندانیان آشویتس و مردم محاصره شده غزه می‌توانند درک کنند که مردم ایران چه حسی دارند.» او می‌گوید: «هر کاری دلشان بخواهد با ما می ‌کنند و ما نمی ‌توانیم کاری انجام بدهیم. بیست سال است مردم را سرگرم انتخابات کرده‌اند در حالی که وقتی سپاه و قوه قضائیه هر اعتراضی را سرکوب می ‌کنند از برگه رای کاری ساخته نیست»

او اضافه‌ می‌کند: «از مردم خودمان تا مردم جهان همه می ‌خواهند جمهوری اسلامی برود. سقوط جمهوری اسلامی اینقدر مطلوب و شیرین است که کسی به هزینه آن فکر نمی‌کند. اگر پنج میلیون نفر کشته شوند بازهم همه فکر می‌کنند می ‌ارزد. اینکه من جزء کشته شده‌ها باشم مهم نیست ولی می‌دانم اصلاح‌ طلب‌ها اینقدر برای رسیدن به قدرت تشنه هستند که خیلی راحت با سپاه و روحانیون زد و بند می‌کنند و خون همه ما پایمال می‌شود. مثل کشتارهای دهه۶۰ که اصلاح‌طلبان حتی حاضر نیستند درباره‌اش حرف بزنند»

یک دانشجوی اصلاح‌طلب معتقد است فشارهای بین‌المللی بر جمهوری اسلامی یک فرصت است زیرا باعث خواهد شد «رهبر بپذیرد دولتی مانند دولت آقای خاتمی روی کار بیاید تا فشارهای جهانی را کاهش دهد.» او روی کار آمدن چنین دولتی را بهترین حالت ممکن برای مقابله با «آسیبهای ملی» حاصل از «فعالیت‌های براندازانه» توصیف می‌کند و معتقد است چنین دولتی باعث تقویت دموکراسی و بهبود وضعیت در ایران خواهد شد. منشی یک دفتر بیمه می‌پرسد با این همه دشمنی که جمهوری اسلامی با کشورهای اسرائیل، آمریکا، عربستان و «همه درست کرده است تکلیف چی‌ میشه؟ کسی به اینها حالی میکنه دشمنی اینها (رژیم ایران) به ما مردم مربوط نیست؟ می ‌ترسم همشون با هم حمله کنند به ایران و تلافی کارهای اینها را سر ما در بیاورند»

فروشنده یک داروخانه از پس‌انداز مردم و مسئله بانک‌ها می‌گوید. او خودش مقداری پول در بانک دارد و با سود آن قسمتی از اقساط خود را می ‌پردازد. می ‌گوید کسانی که مثل من قسط می‌دهند یا روی سود پولشان برای پرداخت کرایه‌ خانه یا مخارج دیگر حساب کرده‌اند نمی ‌توانند پولهای خود را از بانک خارج کنند. «کسانی مثل ما نگران هستند. اگر عید با پولم طلا یا دلارمی ‌خریدم الان دو برابر شده بود. اگر انقلاب بشود و مدیران بانکها با پولهای مردم فرار کنند چکار کنیم؟» او می‌گوید دولتهای غربی هرگز میلیونرها را پس نمی‌دهند: «مگر خاوری را برگرداندند؟ با پول دزدی در کانادا کیف می‌کند»

مالک یک نمایشگاه ماشین می‌گوید:

«به اینکه جمهوری اسلامی به آخر خطش رسیده کاری نداریم. هر خری دو زار شعور توی پالونش باشه میفهه که اینها موندنی نیستن. دارن جمع می‌کنن از ایران فرار میکنن. جهانگیری گفت ۳۰ میلیارد دلار ارز را سه ماه از ایران خارج کردن. پدر آمرزیده هشت و نیم میلیارد تومن ماشین اینجا خوابیده ولی من نمیتونم تصور کنم ۳۰ میلیارد دلار را. مگه شوخیه؟ » او درباره هزینه‌های تغییر می‌گوید: «فرض کن مردم بریزند همه جا را آتیش بزنن. اینجا و این ماشینها را آتیش بزنن. بانک آتیش بزنن. سپاهی بکشند، آخوند بکشند، هر چی. کاری نداریم. انقلاب شوخی ندارد این چیزها را دارد. بعدش چی؟ داماد دوست ما زندان سیاسی بوده. ازش پرسیدم شما که اسمت توی اینترنت هست و ارتباط داری بگو کی میاد جای اینها؟ چی میشه؟ میگه معلوم نیست.» و اضافه می‌کند: «شب تا صبح این کانالهای ماهواره را بالا و پائین می ‌کنم ولی توی قیافه یک نفر اینها نیست که عرضه جمع کردن کشور داشته باشه. در این عدد و رقمها نیستند که وزیر یا رئیس جمهور باشند. خب می‌ افته دست کی؟ چرا هیچکس نمی‌دونه؟»

یک مهندس کامپیوتر که با حقوق یک میلیون و پانصد هزار تومان مشغول به کار است می‌گوید: «از دی پارسال یک و نیم لیتر عرق سگی دوآتشه خریدم و گذاشتم کنار برای همچین روزی. من از وقتی دانشگاه تمام شده هر روز از خودم پرسیدم یعنی میشه توی عمر خودم ببینم کار این آخوندها را بسازند و جمهوری اسلامی تموم بشه؟ حالا می ‌دونم که احتمالا می‌بینم. من باشم یا نباشم فرقی نداره این دیوث‌ها کارشون تمومه. به بعدش کاری ندارم اصلا هر خری میخواد جای اینها بیاد ولی اینها نباشن. یه شب تا صبح عرق به دست وسط خیابون با مردم می‌زنیم و می‌رقصیم. انتقام این زندگی نکبتی را از جمهوری اسلامی‌ می ‌گیریم. بعدش هرچی بشه اصلا برام اهمیتی نداره که نداره»

یک خانم ۳۸ می‌گوید او نیز از هرج و مرجی که «به زودی اتفاق می‌افتد» احساس ترس و نگرانی می‌کند با این حال به خانواده و همکاران خود در بحثهایی پیرامون همین موضوع گفته است: «زندگی ما چقدر ارزش دارد؟ عمر انسان مگر چقدر است؟ روزهای زندگی ما دارد در این کشور تلف می‌شود. قیمت اینها چقدر است؟ قیمت آزادی چقدر است؟ به این چیزها فکر می ‌کنم و با خودم می ‌گویم اگر چند ماه حقوق نگیرم یا ارزش پس اندازم کم شود یا قیمت دلار بشود ۲۰هزار تومان باز هم ارزش دارد بقیه عمرم را در یک کشور آزاد زندگی ‌کنم. مگر دلار ۳۴۰۰ تومان نبود و یک هفته‌ای هفت هزار تومان نشد. می‌خواهد ذره ذره بالا برود فوقش این است یکجا بالا می‌رود.»…«به شما بگویند ۲۰ میلیون یا ۵۰ میلیون بده تا بتوانی در این کشور آزاد زندگی کنی پرداخت نمی‌کنی؟ بروید از یک دختر یا یک خانم بپرسید حاضر است چقدر بدهد تا بتواند لباسی که دوست دارد را بپوشد. بروید از یک نخبه ایرانی بپرسید چقدر حاضر است بدهد تا مردم دنیا به چشم تروریست به او نگاه نکنند.

بروید از یک کارگر بپرسید حاضر است سختی بکشد ولی در عوض تعداد بیکارها هر روز بیشتر نشود و ایران برود داخل کشورهای درست و حسابی و اقتصاد ایران فعال شود؟ بیشتر افراد قبول می‌کنند. همه خسته شده‌‌اند. من حاضرم صد میلیون بدهم ولی قاضی دادگستری جرات نکند به خاطر گشت ارشاد جلوی مادرم به من بگوید ج…! » این خانم معتقد است: «هرکس از ما چیزی از دست می‌دهد ولی بجایش آقازاده‌ها اختلاس میلیاردی نمی‌کنند. پولهایی که جمهوری اسلامی برای موشک و حزب الله لبنان خرج می‌کند بر می ‌گردد داخل کشور و خیلی از مشکلات جبران می‌شود. من واقعا خوشبینم».

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا