جنگ اقتصادی جهانی، اهمیت منابع و جغرافیای بلوچستان و تأثیر آن بر جنبش ملّی بلوچ /خانم کریمه بلوچ / برگردان به پارسی، ح د سدیچ

 

از یک سو منافع موسسات مالی بین المللی و منافع چین در بلوچستان به هدف تسلط بر منابع طبیعی مردم بلوچ، در همانحال رقابت برای دست داشتن کنترل این منطقه مهم به لحاظ جغرافیایی، بازیهای دو سر مشترک این قدرتها هستند
بیش از دو دهه است که قدرتهای بزرگ انحصارگر کنترل و نفوذ محدوده قدرت خود در جهان را از دست داده اند. روزگاری بود که دنیا توسط دو قدرت جهان یعنی اتحاد جماهیر شوروی سابق و ایالات متحده آمریکا به دو بخش مجزا تحت عنوان- جهان دو قطبی- تقسیم، تعادل و کنترل شده بود. به دلیل همین دو قطبی بودن قدرت در جهان، یک توازن خاصی از سوی قدرتهای دو قطب بر دنیا حاکم بود، در آن دنیای دو قطبی هیچکدام از این دو قدرت آن دیگری را اجازه نمی داد خودسر در سطح جهان، گستره سلطه و بساط سیطره خود را پهن و بطور انحصاری بر جهان مسلط گردد.

بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، طی سالهای گذشته تصور میرفت و اکنون نیز چنین تصور میشود، آمریکا تنها قدرت جهان است و او به هر نحوی که مایل باشد و بخواهد قدرت خویش را بر جهان آن چنان میتواند مسلط نماید، در این مسیر هیچ کس نیست که مانع کار آمریکا بشود. اسب بی لگام بازارهای آزاد وابسته به شرکتهای چند ملیتی، بدترین شکل از نابرابری های اقتصادی برای مردم به همراه آورده و باعث بوجود آمدن ناهنجاریهای اقتصادی – معیشتی گردیده اند.
فقط سطح بودجه دفاعی ایالات متحده آمریکا از کل بودجه سالانه ده ها کشور فقیر بسیار بیشتر میباشد، تنها ثروت شرکت چند ملیتی کوکاکولا، بیشتر از بودجه سالانه ده کشور فقیر است، این نکات تا حدودی زائیده بازارهای آزاد وابسته به شرکت های
چند ملیتی و- جهان تک قطبی- هستند.

آنانی که دنیا را “مادر سرزمین” خودشان میداند هنوز نگران و دلواپس این امر مهم هستند که، آیا این “اشرف المخلوقات” که در شکل وجودی -به نام- انسان در کره زمین موجود است، به بهانه تمدن سازی، ولی بدون اینکه کره زمین را بسوی نابودی سوق دهد، کار دیگری از دستش بر می آید یا نه؟ بنیان وجودی و الزامی همه این ویرانی و تباهی ها فقط با انگیزه به انحصار در آوردن و یا تقسیم منابع طبیعی هستند. در جهان آن کس و آن کسانی که با جنگ مخالفت می ورزند، در واقع خودشان نیز یا در سکوت
و خاموشی، یا در تلاش و با فریاد در یک نوع جنگ، مشارکت دارند.

در چنین دنیایی چطور میتوان رویای صلح و امنیت را بدون شرمندگی تعبیر و آرزو کرد، در حالی که ظالم و مظلوم برای رودرویی و جنگ علیه یکدیگر، هر دو از طریق یک کارخانه اسلحه سازی خود را تسلیح می نمایند، چه قدرتی میتواند مقوله جنگ را در جهان بی اثر سازد و از آن جلوگیری نماید، وقتی که بزرگترین بخش از درآمد سالیانه قدرتمندترین کشور جهان، از راه فروش اسلحه و مهمات جنگی حاصل میشود؟
امروز در جهان با مشاهده نمودن و وجود این همه نابرابری های اقتصادی، اجتماعی و نظامی به شدت چنین احساس میشود که، ضرورت و لازمه جامعه جهانی کنونی یک جهان چند قطبی میباشد. اما این موضوع سوالی را نیز در بر دارد و آن اینکه، ابعاد و زوایای این چند قطبی شدن جهان به چه نحو خواهند بود. بنده در این مورد نظریه تمدن سازی “پُل هانتینگتون” را نادیده میگیرم و میخواهم آزادانه بگویم، که ابعاد و زوایای این چند قطبی بودن جامعه آینده جهانی، در هر جایی از جهان بنا به طبع حاضر همانجا، ویژگی های متفاوتی خواهند داشت، بر اساس چند قطبی شدن آنوقت هر منطقه ای از جهان، با نابرابری و تناقضات خاص منحصر به همان منطقه خودش، روبرو خواهد بود.

در جوامعی که نابرابری های اقتصادی- معیشتی چندان نگران کننده ای وجود ندارد و جامعه بر اساس قوانین مدنی اداره میشوند، در چنین جوامعی تناقضات با استفاده از شیوه های آزاد و مدنی به جزیی ترین سطح تنزل داده می شوند، اما در جوامعی که به جای قوانین مدنی قوانین مذهبی و تضاد طبقاتی حکمفرماست، در آنجا این نابرابری های اقتصادی- معیشی بر اساس و وابستگی به یک قوم و فرقه مذهبی، مبتنی خواهند شد. تناقض یک پدیده فطری است که از بین نخواهد رفت، اگر شما هر چقدر هم که بخواهید با استفاده از حربه زور دو شئی متضاد را با هم درآمیزید، اما هرگز موفق نخواهید شد، زیرا که این پدیده یک اصول مطلق است مبتنی بر وجود ساختاری و ماهیتی آن دو شئی متضاد، اگر وقتی آن دو شئی با هم مرتبط و درآمیزند، آنوقت دیگر تناقضی در میان نخواهد بود.

ساحل یک آبراه و یا یک دریا را نمی شود نیست و نابود کرد و از بین برد، اگر چنین شود دیگر آبراه و یا دریا وجود خارجی نخواهد داشت و بدنبال آن استفاده از واژه ساحل و کناره برای زمینی که داخل محدوده آن خشک و برهوت است، مفهومی ندارد، تناقض را میتوان به طور موقت سرکوب، تضعیف و یا با استفاده از قدرت زور ممکن است آنرا به تاخیر انداخت، اما وجود تناقض را هرگز نمی توان بکلی از بین برد، وقتی که تناقض -ساختار امر محال و خودساخته باشد، من ترجیح میدهم که بگویم، همه تناقضات ریشه در گذشته ها دارند.

به عراق و سوریه و یا به هر سوی جهان که بنگرید می بینید که این تناقضات در حال گسترش و یا در حال ظهور هستند، در هر جوامعی که مشارکت مردمی وجود ندارد و حاکمیت نالایق حکمرانی می کند، جامعه آنجا در حال غیر طبیعی دارد بسوی فروپاشی پیش میرود. درگیری و تضاد بین شیعه و سّنی در عراق یک سابقه تاریخی دارد، این تضاد در نهایت سر برآورده و رو به افزایش است، از سویی در عراق تناقضاتی که کردها به لحاظ مّلی با آن روبرو بودند، نیز آشکار شده اند.

این نکته هرگز از کسی پنهان نمانده است که زمینه تلاش جهانی شدن، اساس در جاه طلبی ها برای چنگ زدن و به انحصار درآوردن منابع طبیعی و معادن بوده و است. این حضرت –انسان- خودش خالق و تاریخ همه جنگهاست، اگر به جنگهای اول و دوم جهانی توجه نماییم و هولناکی ها، جنایات و ویرانی های آنرا مرور کنیم، متوجه میشویم، که از قرن هفدهم که دوران استعمارگری شروع شده بوده به غیر از کشور آلمان همه قدرتهای دیگر و دولتهای اروپایی برای رسیدن به اهداف جاه طلبانه و استعماری خویش، سرزمین های جهان سومی ها را اشغال و مستعمره کرده و با چپاول و به غارت بردن منابع طبیعی مستعمرات، خودشان بر قله علم و صنعت بوسه زده و با گسترش آن به انواع تکنولوژی ها دست یافتند.

اما در تقسیم جهان به دست استعمارگران، آلمان نیز به لحاظ استعمارگری از دیگر کشورهای قدرتمند استعماری عقب نمانده و دست کمی نداشته است، سهم این کشور در مسیر تلاشهای استعمارگری اش ظهور و براه انداختن دو جنگ هولناک و ویرانگر اول و دوم جهانی میباشد. انگیزه از براه انداختن آنها در وهله اول اشغال سرزمینهای دیگر اقوام و در وهله دوم به غارت بردن و به انحصار در آوردن و کنترل بر منابع طبیعی و معادن بوده است، اشغالگر هرگز به این هدف جایی را اشغال نمیکند که در آنجا برای مردمان بومی تحت اشغال خویش، رفاه و بهبودی اجتماعی، توسعه صنعتی و تجاری به هدیه بیآورد،. هدفء اشغالگر تنها مسلط شدن و کنترل بر “منابع طبیعی” سرزمین اشغال شده است، این “منابع طبیعی” ممکن است در شکل مواد معدنی و یا در قالب یک جاده و یا یک آبراه برای حمل و نقل باشند.

امروز اگر به تلاش و جاه طلبی قدرتهای بین المللی برای ایجاد قدرت انحصاری شان در بلوچستان و به تلاقی منافع ایالات متحده آمریکا و چین در این سرزمین و به ابعاد در حال رشد نیازهای انرژی در جهان، یا اگر به حرص و طمع برای چنگ انداختن بر منابع انرژی آسیای مرکزی را به عنوان یک نزاع بین قدرتهای بین المللی بنگریم، این نکته را چون روز روشن به عیان خواهیم دید، که در واقع بلوچستان در دو حالت یعنی در حالت اول سرزمینی است سرشار از منابع طبیعی، در حالت دوم به عنوان یک گذرگاه و مسیر حمل و نقل ترانزیت نفت و اقلام دیگر اقتصادی و لجستیکی اهمیت پیدا کرده است.

بلوچستان سرزمینی است غنی و سرشار از منابع و معادن طبیعی مانند، طلا، نقره، مس، گاز متان و غیره و به لحاظ جغرافیایی نیز اکنون اهمیت دو چندان پیدا کرده است، از سویی مسیری به جنوب شرق آسیا، افغانستان و آسیای مرکزی و همزمان سرزمین متصل کننده تنگه هرمز به چین و نزدیکترین مسیر برای کریدور انتقال نفت از کشورهای همجوار دریای خزر به آبهای گرم و منطقه خاورمیانه را نیز دارا هست. با توجه به احتیاج رو به رشد چین به انرژی، ظاهرا چنین بنظر می آید که اهمیت بلوچستان برای انرژی و اقتصاد این کشور به مثابه یک نیاز حیاتیتلقی میشود.
وجود منابع زیاد و قرارداشتن سرزمین بلوچستان در یک منطقه خاص جغرافیایی در جهان، برای بلوچ ها مانند یک رحمت و برکت محسوب میشود، اما ناتوانی ملّی و فقدان نهادهای قومی قوی و فقدان مهارت های لازم، عواملی هستند که موجب شده اند توجه اشغالگران را به سوی بلوچستان جلب کنند، بدین دلیل سالهای طولانی است که بلوچ ها بر علیه یوغ اشغالگری و بردگی مبارزه می کنند. ورود استعمار پرتغال به بلوچستان و اشغال بخشی از این سرزمین توسط او، یا اشغال خاک بلوچستان توسط پاکستان، خود گواهی بر با اهمیت بودن سرزمین بلوچستان میباشد.

 

(ادامه مطلب را در آدرس اینترنتی سایت ذکر شده ذیل مشاهده کنید)

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا