طرح عربی در مقابله با گستاخی ایران

منطقه به شکل بی‌سابقه‌ای شاهد دگرگونی‌های سیاسی و امنیتی و تغییر جهت ائتلاف‌ها است. قدرت‌های بزرگ، و در راس آن‌ها ایالات متحده آمریکا، به تحولات منطقه از زاویه متفاوتی با عرب‌ها و دیگر کشورهای منطقه‌ای نگاه می‌کنند.
محمد السلمی

منافع اقتصادی، سیاسی و نظامی بیش از هر عامل دیگری، مسیر حرکت کشورهای غربی را مشخص می‌کند. ایران از پیروزی باراک اوباما به ریاست جمهوری آمریکا در سال ۲۰۰۹، استقبال کرد. آن هنگام ایرانی‌ها نام اوباما را به فارسی ترجمه کردند تا بشود «او با ما» است. بسیاری به این دیدگاه ایرانی توجه نکردند، اما به مرور زمان و با تمرکز اوباما بر پرونده هسته‌ای ایران، و پس از شکست او در دیگر پرونده‌های منطقه، برخی سخن گفتن از شرط بندی اوباما بر ایران با امید ثبت دستاوردی برای خود در دوران پیش از ترک کاخ سفید در سال ۲۰۱۷ را آغاز کردند.

جورج بوش پسر، ایران را یکی از ضلع‌های «محور شرارت» به شمار آورد. ایران نیز آمریکا را به «شیطان بزرگ» توصیف می‌کند. اما امروز شاهد نوعی از پیوند موقت (صیغه، آنگونه که ایرانی‌ها می‌گویند) میان «شیطان» و «شرارت» هستیم. چهره منطقه به چه شکل خواهد شد؟ آن هم پس از آنکه تهران چراغ سبزی از سوی واشینگتن برای افزایش روند دخالت‌های خود در امور داخلی کشورهای عربی یافت و به ایجاد هسته‌های خفته و بیدار و هسته‌های جاسوسی و حمایت از تروریسم و همچنین بر افروختن آتش فتنه مذهبی در منطقه با سرعت بیشتری ادامه داد؟ اکنون به وضوح می‌توان دید که قدرت‌های غربی، از یک طرف به سوی تروریسم دست دراز می‌کنند و رابطه با آن را مشارکت می‌دانند، و از طرف دیگر، از کشورهای عربی و در راس آن‌ها پادشاهی عربی سعودی می‌خواهند با تروریسم مبارزه کرده، سرچشمه‌های آن را خشک و آن را ریشه کن کند، اما پس از مجازات تروریست‌ها، آن را هدف انتقادهای خود قرار می‌دهند. این دو نقیض با یکدیگر جمع نمی‌شوند مگر در اندیشه‌ای که ایمان به طرحی دارد که در پی هدف قرار دادن منطقه، امنیت، ثبات و موجودیت کشورهایش است. در سایه این تحولات، بسیاری درباره گام‌های پیش‌روی کشورهای منطقه در مقابله با طرح‌هایی سوال می‌کنند که امنیت، ثبات و منافعشان را هدف قرار می‌دهد.

به سادگی، مساله نیازمند عزم، اتحاد و یک صدایی است. زیرا سرنوشت این کشورها از یکدیگر تفکیک ناپذیر است و آسیبی که به یکی از آن‌ها برسد، لاجرم به دیگران هم خواهد رسید. کشورهای خلیجی ما باید هرچه سریعتر از همکاری در شورایی که به دلایل امنیتی و سیاسی تشکیل شد، به مرحله اتحادیه منتقل شوند و هرکس که نظر دیگری دارد، نباید در مقابل این روند مانع تراشی کند، بلکه هرگاه که شرایط را مناسب دید، باید به این کاروان بپیوندد. این کشورها همچنین ملزم به بستن تمام شکاف‌هایی هستند که دشمنان از آن نفوذ می‌کنند. در سطح عربی نیز به وحدت بزرگ عربی نیاز داریم که اختلاف‌ها و تنش‌ها را کنار بگذارد و سدی نفوذ ناپذیر در برابر چالش‌ها و دگرگونی‌ها ایجاد کند. چنین گام‌هایی به تقویت همبستگی ملی و استحکام تار و پود اجتماعی خواهد انجامید و همگان را به جبهه داخلی مستحکم و به هم پیوسته‌ای در مقابله با گردبادهای حقیقی و ساختگی، رهنمون خواهد کرد. این به امور داخلی صرف باز می‌گردد، اما در سطح خارجی، ما به طرحی سیاسی و نقشه راهی استراتژیک و طولانی مدت که باید فعالیت برای تحقق آن را آغاز کنیم، نیاز داریم. دلیل هم تجاوز به حق کسی یا پی گرفتن هدفی نا مشخص نیست، بلکه هدف، دور کردن شر هر کسی است که می‌خواهد کشورهای ما را هدف قرار داده، طرح‌های سیاسی خود را با تعرض به امنیت، ثبات و موجودیت سیاسی ما محقق کند.

برای این‌که به صراحت سخنی مناسب با صحنه سیاسی و تحولات اطرافمان بگوییم، بدون تردید با شرم می‌گوییم: مقابله با سیاست رژیم ایران که کشورهای ما را در سایه سکوت وحشتناک غرب هدف قرار می‌دهد، جز با طرحی مشابه ممکن نیست، ما در دوره قاطعیت و اقدام هستیم و جایی برای ضعیفان در این دنیای وحشی وجود ندارد. رژیم ایران هسته‌ها و بازوهای نظامی خود را در کشورهای ما کار گذاشته است و برای محقق کردن طرح امپراتوری خود تلاش می‌کند، گاهی به چتر هلال شیعی و دولت مهدوی متوسل می‌شود و گاهی هم به انگیزه‌های ملی‌گرایی با نواختن به افتخارات کسرای ساسانی پناه می‌برد. حتی اگر ایمان بیاوریم که «کسرایی پس از کسرا وجود ندارد» اما چه کسی می‌تواند اندیشه فارس‌محور را به این مساله متقاعد کرده و جلوی به آتش کشیدن منطقه از راه رد گیری سراب فریب دهنده را بگیرد؟ ایران به جز زبان زور و قدرت همطراز را نمی فهمد، از این رو ما در دوره مقابله به مثل هستیم، گام به گام و با همان ابزارها و روش‌ها. اما این جز با تصمیم‌های استراتژیک متناسب با تحولات روز میسر نخواهد بود. باید سیاست «عدم دخالت در امور داخلی دیگران» را کنار بگذاریم، رژیمی همچون ایران این سیاست را این‌گونه تفسیر می‌کند که کشورهای منطقه، توانایی رویارویی با طغیانش را ندارند، از همین رو به دخالت‌هایش ادامه می‌دهد و تخیلاتش در این زمینه، بزرگتر و چند برابر شده است.

به خوبی درک می‌کنم که این تصمیم‌ها تا چه اندازه دشوار هستند. اما دشوارتر از همه این حقیقت است که جهان تنها به قوی احترام می‌گذارد. تصمیم ملک سلمان در آغاز عملیات توفان قاطعیت و در ائتلاف با شماری از کشورهای عربی، بزرگترین شاهد و دلیل بر این مساله است. جهان در برابر عمل انجام شده سر خم کرد و این تحرک نظامی، از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد، تایید شد. اگر این عملیات بر روی زمین شکلی واقعی به خود نمی‌گرفت، این دستاورد حاصل نمی‌شد. کشورهای ما ثابت کردند که بدون انتظار موافقت غرب و شرق می‌توانند خود تصمیم‌های قاطع را بگیرند. چه بسا این نمونه موفق به گرفتن تصمیم‌هایی منجر شود که نظام ایران را از وضعیت حمله به وضعیت دفاع و تمرکز به مسائل داخلی خود باز گرداند تا با خواسته‌های محقانه داخلی قدیمی که باید به آن‌ها پاسخ دهد . اینجا است که ملت ایران سخن خود را خواهند گفت، منطقه از شر نظام ایرانی رها خواهد شد و ملیت‌های ساکن در جغرافیای ایران، به حقوق ربوده شده خود، دست خواهند یافت. همچنین قدرت‌های غربی باید در دیدگاه خود نسبت به تحولات خاورمیانه بازنگری کنند. در غیر این صورت در تنش‌های هولناکی سهیم خواهند شد که در آینده کنترل آن‌ها دشوار خواهد بود. سکوت غربی در برابر تروریسم نظام ایران و دخالت‌های تهران در امور دیگران، دلیل اصلی تمام حوادث حال و آینده منطقه است. معیارهای دوگانه در تعریف تروریسم و مبارزه با آن، برای همگان آشکار شد؛ پس چه هنگام قدرت‌های بزرگ به وظایف خود عمل کرده و مانع آتش سوزی‌های بیشتر در منطقه می‌شوند؟

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا