مهدی نخل احمدی: تقسیم سیستان و بلوچستان، راهکار بالا بردن توان امنیتی

مسئولان طی ده های اخیر همواره نگاهی امنیتی و خاص به استان سیستان و بلوچستان داشته اند، در حالی که تاریخ ثابت کرده است که سنت مرزبانی در بین بلوچ‌ ها، امری قابل ستایش است. مبارزات طوایف گمشادزهی، اسماعیل ‌زهی و یاراحمدزهی با مهاجمان انگلیسی در جنگ اول جهانی نمونه‌ ای از این سنت بوده است. اما ریشه ی چنین نگاهی ناشی از چیست؟ چرا پهناورترین استان کشور، به نوعی توسعه نیافته ترین آن ها هم هست؟ آیا راه حل مشکلات این منطقه، حذف نام و یا تقسیم استان است؟

این ها سوالاتی ست که از مهدی نخل احمدی، عضو سابق شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه بیرجند و عضو سابق شورای مرکزی حرب اعتماد ملی در تربت جام که در حال حاضر فعال حقوق بشر و فعال حقوق اقلیت ها است، پرسیده ایم…
آقای احمدی، مطالعات مختلف در رابطه با بلوچستان که البته چندان هم در خور و شایسته نیست، حاکی از این است که عدم توسعه یافتگی مهم ترین و بزرگ ترین مشکل پهناورترین استان کشور است. نظر شما در این رابطه چیست؟
بنده خود از خطه ی شرقی کشور هستم. در شهرستان تربت جام زاده شده ام که شاید به نوعی بتوان در برخی موارد آن را دارای مشابهت هایی با استان سیستان و بلوچستان دانست. اگر به شکل خلاصه بخواهم خدمت شما عرض کنم کشورهایی با مساحت گسترده و وسیع مانند ایران، دارای تفاوت ها و عدم تعادل های منطقه ای و فضاییِ آشکار هستند که این تفاوت ها بین مناطق مرزی و مرکزی بارزتراند. این ناتعادلی ها، تاثیرات عمده ای بر جای گذاشته است: یکی این که حرکت توسعه را با مفهوم توسعه ی همه جانبه، با کندی مواجه ساخته و در مرحله ی بعد به عنوان پیامد تبعی آن، به گسترش ناامنی در مناطق مرزی منجر شده و کل نظام (سیستم) توسعه، امنیت و مدیریت این مناطق را تحت تأثیر قرار داده است. استان سیستان و بلوچستان یکی از این مناطق مرزی است که دارای کمبود در زیر ساخت های توسعه و ضعف بنیان های اقتصادی است که این توسعه نیافتگی و عوامل دیگر باعث شده تا این منطقه ی مرزی، جزو بحرانی ترین مناطق مرزی ایران باشد. در خصوص علل و عوامل این توسعه نیافتگی می توان به مواردی از قبیل نوع ساختار قومیتی در این استان، دوری از مرکز، مدیریت های ناکارآمد و نگاه کاملاً امنیتی و غیر واقع بینانه ی مسئولین به این منطقه می باشد.
عوامل توسعه نیافتگی این منطقه را چه می دانید؟ به هر حال بسیاری، منجمله آقای علی اوسط هاشمی، استاندار سیستان و بلوچستان، همواره تاکید داشته اند که این منطقه پتانسیل های بالایی هم چون معادن و دارا بودن مرزهای آبی و دسترسی به آب های آزاد را در خود نهفته دارد…
مسئولان طی ده های اخیر همواره نگاهی امنیتی و خاص به این منطقه داشته اند، در حالی که تاریخ ثابت کرده است که سنت مرزبانی در بین بلوچ‌ ها، امری قابل ستایش است. مبارزات طوایف گمشادزهی، اسماعیل ‌زهی و یاراحمدزهی با مهاجمان انگلیسی در جنگ اول جهانی نمونه‌ ای از این سنت بوده است. ریشه ی چنین نگاهی از نظر شما چیست؟
با نگاهی گذرا به کلیه ی مرز نشینان در ایران و ویژگی های مناطق مرزی می توان به نقطه ی مشترکات نه چندان کمی در همه ی این مناطق پی برد و چنین به ذهن تداعی می شود که جمهوری اسلامی به عنوان یک سیاست کلی قصدی جدی در ایجاد بسترهای مناسب در این مناطق برای همسان سازی سطع توسعه یافتگی (در زوایا و وجوه مختلف آن) ندارد. مرزنشینان غربی و شرقی و جنوبی ایران عمدتاً از ایرانیان اهل سنت هستند که طی سال های متمادی و در حکمرانی های مختلف در ایران به مرور به نقاط مرزی کوچ داده شده اند. تشکیل چنین بافت مذهبی در مرزهای کشور خصوصاً در حکومت های ایدئولوژیک مانند جمهوری اسلامی ایران، ایجاد نوعی عدم اطمینان متقابل بین ساکنان و نهاد قدرت را در پی داشته است. حکومت بنا به ارزش های صرف ایدئولوژیک خود دست به تقسیم بندی شهروندان (از منظر استحقاق در دسترس داشتن امکانات عمومی و آزادی عمل) به شهروندان درجه یک و درجه دو می زند و در این تقسیم بندی متاسفانه اغلب استان های مرزی در مجموعه ی شهروندان درجه دو جای داشته اند. چنین نگاهی به استان های مرزی و وجود توهم توطئه در نظریات حکمرانان باعث شده است که در انتصاب مدیران در این استان ها همواره نگاه امنیتی تقدم بر نیازهای واقعی و ضروری این مناطق داشته است و مدیران بیش تر نه بر اساس صلاحیت و تخصص ایشان برای رفع معضلات و نقاط ضعف موجود، که بر اساس توان ایشان برای کنترل و احاطه بر فضای عمومی از منظر امنیتی مسئولیت پذیرفته اند. چنین رویه ای در مجموع باعث کند شدن رشد فرهنگی در کنار سایر زمینه ها مانند اقتصاد می شود که این مسئله خود مزید بر علت برای دشوار شدن حل این معضل می باشد. داشتن منابع بسیار در مناطق مرزی، وجود نیروی کار متعهد و کم توقع در کنار وجود زمینه های بسیار زیاد برای توسعه ی صنعت توریسم در این مناطق، از نکات مثبتی هست که متاسفانه به دلیل این نگاه امنیتی از سوی مسئولین تا حال نادیده گرفته شده است یا در صورت به کار گیری در مسیر رشد مناطق بومی بهره برداری نشده اند.
چه زمینه هایی وجود دارد که با بسترسازی و یا تقویت، بتوان از آن برای رونق این منطقه بهره جست؟ اساساً راهکار برون رفت از چنین محرومیتی در این منطقه از دیدگاه شما چه مورادی می تواند باشد؟
به نظر بنده راه برون رفت از چنین معضلی بسیار پیچیده می باشد. شاید بتوان تئوری وار در چند جمله یا صفحه به ارائه ی راهکار پرداخت اما باید دید آیا با وجود المان های واقعی در مسیر حل این مشکل آیا راهکارها واقعی و امکان پذیر خواهند بود یا خیر. شاید بتوان گفت اولین و ضروری ترین نکته تغییر نگاه قدرت مرکزی به شهروندان مرز نشین و ایجاد نوعی فضای اطمینان میان طرفین است که این شامل استفاده از مدیران بومی و آشنا به مشکلات واقعی منطقه، توجه برابر و همسان به این مناطق مانند استان های مرکزی تر، حرکت در جهت ایجاد همگرایی در میان ساکنان این مناطق با دیگر شهروندان به جای برجسته کردن نقاط افتراق می باشد.
Sistaan2اخیرا زمزمه ی حذف نام بلوچستان از روی نقشه ی ایران و تعیین نام های دیگر برای این استان شنیده شده است و حتی برخی ادارات دولتی نیز آن را اجرا کرده اند؛ هرچند که کمیته ی امداد امام خمینی آن را یک اشتباه چاپی دانسته اما در ادارات دیگر نیز این امر مشاهده شده است. به نظر شما آیا حذف نام بلوچستان انکار هویت ملی بلوچ های ایران است؟ اجرای این طرح چه تبعاتی برای ثبات استان خواهد داشت؟
ریشه ی حذف تدریجی بلوچ و بلوچستان به دوره ی حکومت پیشین بر می‌گردد. مهاجرت غیر بلوچ‌ ها به منطقه و تغییر نام استان از بلوچستان و سیستان به سیستان و بلوچستان از جمله اقدامات صورت گرفته در دوره ی پهلوی است. در دوران جمهوری اسلامی نیز وضعیت بلوچ‌ ها به لحاظ برخورداری از حقوق شهروندی تغییر نکرده است.
هنوز بلوچ با زبان، پوشش و فرهنگ خاص خود به رسمیت شناخته نشده است و به طور مثال در استانی مانند هرمزگان هیچ تلاشی برای شناسایی جمعیت چشمگیر بلوچ این استان نشده است. استان سیستان و بلوچستان با بیش از دو میلیون نفر جمعیت در جنوب شرقی ایران قرار دارد و پهناور‌ترین استان‌ ایران محسوب می ‌شود. ساکنان این استان را بیش تر سیستانی‌ های اهل تشیع و بلوچ‌ های اهل تسنن تشکیل می د‌هند. تعلق امتیازات و سمت‌ هایی به سیستانی ‌های اهل تشیع در سه دهه ی گذشته، همواره محل انتقاد و مناقشه ی شهروندان بلوچ اهل سنت این استان بوده است که بر اساس قانون اساسی از بسیاری حقوق ابتدایی خود محروم هستند؛ موضوعی که همواره محل اعتراض روحانیون میانه ‌رو سنی مذهب این استان و گروه‌ های تندرو مسلح بوده است.
موضوع حذف نام بلوچستان هم که اخیراً با انتشار اسنادی متعلق به اداره ی کل بیمه سلامت استان، در شبکه ‌های اجتماعی بار دیگر به کانون توجه کاربران بلوچ تبدیل شده، با انتقاداتی هم از سوی برخی امامان جمعه ی اهل سنت استان سیستان و بلوچستان روبه رو شده است. شاید بتوان ریشه ی این حرکت نه چندان سهوی را همان طور که عرض کردم در تلاش حکومت برای کم رنگ تر کردن تنوع قومیتی در عرصه ی رسمی و عدم تحمل نگرش ها و سلایق متفاوت و نازل بودن سطح تحمل قدرت در ایحاد بسترهای منعطف برای ابراز موجودیت و حضور فرهنگ ها و قومیت های ایران دانست. در این اواخر با انتخاب آقای هاشمی به عنوان استاندار استان سیستان و بلوچستان بسیاری بر این عقیده اند که رویه ی در پیش گرفته شده از سوی ایشان در جهت کم کردن چنین تنش ها و مرزبندی هایی بوده است و صاحب نظران گمانه زنی می کنند که با سیاست های جدید دولت، بخشی از این مشکلات مرتفع خواهد شد اما نباید از نظر دور داشت که در کنار دولت، مراکز جدی قدرت در ایران بسیارند که طبیعتاً نقطه نظرات ایشان الزاماً منطبق با سیاست های دولت نبوده و متاسفانه به دلیل در اختیار داشتن منابع مالی و نظامی از سوی این گروه ها در کنار نقطه نظرات افراط گونه ی ایدئولوژیک توان ایشان را برای خنثی نمودن تصمیمات مناسب از سوی دولت و دلسوزان واقعی منطقه را بالا می برد؛ کما این که در جریان مناقشه ی حذف نام بلوچستان در ابتدا این اقدام از سوی نهادهایی که زیر مجموعه ی دولت نبودند، جرقه خورد و سپس احتمالاً با اعمال نفوذ به برخی دیگر از ادارات نیز کشیده شد. عدم تمرکز قدرت و تنوع مراکز تصمیم گیری در ساختار قدرت ایران و عدم انطباق کامل نگرش این مراکز مختلف در حوزه های گوناگون یکی دیگر از معظلات حل چنین مسائلی می تواند باشد. عدم حاکمیت صرف قانون در ایران باعث شده است که دولت ها به عنوان مجریان واقعی رای و خواست مردم آزادی عمل کامل برای برنامه ریزی و اجرای سیاست های خود را نداشته باشند و چنین تضادهایی در بیان مواضع رسمی و غیر رسمی از سوی مراکز قدرت باعث ایجاد فضای عدم اطمینان در میان شهروندان و گاهاً بد گمانی در خصوص توانایی یا صداقت در گفتار ایشان شده است.
بدیهی است با حذف نام بلوچستان و دیگر اقوام ایرانی نه تنها موجودیت چنین هویت کهنی را از بین نخواهد برد بلکه محتملاً در این شرایط پیوندهای قومی را متحد تر در دفاع از این هویت خواهد نمود و متاسفانه این احتمال وجود دارد که با استمرار چنین حرکات نسنجیده ای از سوی برخی از مراکز قدرت پایگاه اجتماعی نیروهای میانه رو و معتدل در این اقوام تضعیف شده و شاهد غلبه ی نوعی افراط گرایی در بیان خواست ها و مطالبات در میان ایشان باشیم.
Sistaanخارج از مسئله ی حذف نام بلوچستان از نقشه ی ایران، بحث تقسیم استان به چند استان دیگر هم مطرح است که موافقان و مخالفان خود را دارد. اساساً این تقسیم بندی چه ضرورت و سودی برای مردم ساکن در این مناطق دارد؟ آیا با توجه به تجربه ی تقسیم بندی استان خراسان، تقسیم بندی استان سیستان و بلوچستان به دو تا چهار منطقه ی مجزا امری صحیح و موثر است؟
در خصوص تقسیم استان سیستان و بلوچستان به عنوان راه حلی برای کم کردن مشکلات این منطقه نیز باید عرض کنم که به نظر بنده، همان طور که قبلا هم عرض کردم، چنین راهکاری یا هرگونه راهکار دیگری در ابتدا نیازمند تغییر نگرش کلی در میان تصمیم گیران در جمهوری اسلامی می باشد. با عدم تغییر در این نگرش ها و با عدم تعیین تکلیف در خصوص سیاست های واقعی حکومت در خصوص استان های مرزی و قومیت های زبانی و نژادی و مذهبی راهکارهایی مانند تقسیم این استان ها، تنها به عنوان بالا بردن توان بخش امنیتی و نظامی حکومت در جهت تسلط بیشتر و تضعیف هویت قومی و و نژادی ساکنان این مناطق تلقی می گردد. متاسفانه نوع نگرش و عملکرد جمهوری اسلامی در خصوص اقلیت ها در ایران جای بحث و انتقادهای بسیاری دارد و در دولت های مختلف، حتی نسبت به اجرای بند های قانون اساسی در خصوص حقوق اقلیت ها، اهمال کاری های بسیاری شده و می شود. تبعیضات آشکار در حوزه های آموزش، اشتغال، حق دسترسی به عبادتگاه ها و اجرای مراسم مذهبی،حق دارا بودن مدیا و نشریات برای انتقال مشکلات و نقطه نظرات در جهت مشارکت در امور کشور به عنوان یک شهروند و به کار نگرفتن اقلیت ها در پست هایی مانند روسای بانک و ادارات دولتی، فرمانداری، استانداری، معاون وزیر و عدم امکان کاندیداتوری و انتخاب رئیس جمهور از میان اقلیت های مذهبی و قومی، خود گواه بر این مسئله هست که به وجود چنین نگرش های تبعیض گونه ای نمی توان امیدوار بود که راهکارهایی مانند تقسیم استان بتواند به تنهایی مفید فایده باشد.
هم چنین طرح چنین پیشنهاد هایی از سوی برخی افراد بدون ارائه ی راهکارهای عملی قابل قبول و قابل اجرا برای توجیه برتری وضعیت جدید، یکی دیگر از مسائل دامن زننده به بد گمانی در این خصوص شده است. تجربه ی تقسیم استان خراسان به سه استان خراسان مرکزی، جنوبی و شمالی به مرکزیت مشهد، بیرجند و بجنورد می تواند گواه این مطلب باشد. بر اساس آمار رسمی بنیان های استان های خراسان جنوبی و شمالی، جزو ضعیف ترین استان های کشور هست که شاید بتوان گفت به دلیل عدم بررسی دقیق و واقع بینانه در زمان پیشنهاد و اجرای این طرح بوده است.
اگر در پایان مسئله ی خاصی مد نظرتان است، بفرمایید.
در آخر باید مجدداً تاکید کنم که معضل مناطق مرزی در ایران مشکل بسیار پیچیده ای بوده و هست و بدون تسلط نگاهی عاری از حب و بغض های بی مورد از سمت طرفین، حل آن بسیار مشکل به نظر می رسد. متاسفانه مخرج مشترک آن چه قدرت در ایران تلقی می کنیم، به سمتی نیست که اراده ی محکم و قطعی در جهت حل مشکلات این مناطق باشد و این نادیده گرفتن مشکلات هر روز در جهت ایجاد شکاف عمیق تر در میان این مناطق و سایر استان های کشور خواهد بود. به نوبه ی خودم امیدوارم در دولت تدبیر و امید آقای روحانی چنین رویه هایی کم رنگ تر شده و شاهد نوعی چرخش در سیاست های کلی نظام بدون سنگ اندازی از سوی سایر مراکز قدرت باشیم.
از شما بابت وقتی که در اختیارم قرار دادید نهایت تشکر و قدردانی را دارم.
متقابلاً ما هم از شما بابت این گفتگو بسیار متشکریم.

مصاحبه کننده: جمال حسینی
میهمان: مهدی نحل احمدی

 

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا