کودک بلوچ، قربانی سیاست نابرابری آموزشی / مهسا میرلاشاری

در نظامی که عدالت را به‌صورت گزینشی تعریف می‌کند، آموزش نیز از دایره‌ی حقوق عمومی خارج می‌شود و به امتیازی تبدیل می‌گردد که تنها به برخی تعلق دارد. در جمهوری اسلامی، تحصیل برای بسیاری از کودکان یک حق نیست بلکه رؤیایی است که تنها برای فرزندان مرکز و طبقه خاصی قابل تحقق است. در این میان کودکان بلوچ بیش از هر گروه دیگری قربانی این ساختار تبعیض‌آمیز شده‌اند.

در بلوچستان، بازماندگی از تحصیل نه صرفاً به دلایل اقتصادی و جغرافیایی، بلکه به‌سبب سیاست‌گذاری‌های آگاهانه و عامدانه‌ای رخ می‌دهد که هدف آن، تضعیف ساختاری و بی‌صداسازی یک ملت است. آمارهای رسمی نشان می‌دهد که نرخ بازماندگی از تحصیل در استان سیستان و بلوچستان بالاترین در کشور است، اما نظام حاکم با بی‌اعتنایی محض این بحران را نه به‌عنوان یک فاجعه انسانی بلکه بخشی طبیعی از “فاصله‌گذاری طبقاتی و قومی” می‌بیند.

وقتی ده‌ها هزار کودک بلوچ به‌خاطر نبود مدرسه، نداشتن معلم، فقر خانواده‌ها یا نداشتن مدارک هویتی از تحصیل بازمی‌مانند، در واقع از حق مشارکت در آینده کشور محروم می‌شوند. این نوع حذف شکلی از مهندسی جمعیتی خاموش است؛ نسلی که نتواند بخواند، بنویسد و فکر کند، نسلی بی‌صدا خواهد بود؛ و بی‌صداها را راحت‌تر سرکوب می‌کنند.

مدرسه‌هایی که ساخته نمی‌شوند، معلمانی که اعزام نمی‌شوند، و بودجه‌هایی که هرگز تخصیص نمی‌یابند، نتیجه یک برنامه نانوشته اما اجراشده‌اند. برنامه‌ای که بر اساس آن، آموزش برای کودک بلوچ تهدید است، نه یک فرصت؛ چون کودکی که بیاموزد، می‌پرسد، می‌فهمد، و مطالبه می‌کند.

نظامی که از آگاهی می‌ترسد، عامدانه جهل را بازتولید می‌کند و در بلوچستان این جهل اجباری به شکلی از خشونت ساختاری تبدیل شده، که نه با گلوله بلکه با پاک ‌کردن آینده از ذهن کودکان اعمال می‌شود.

سکوت در برابر این تبعیض، همراهی با آن است. و ما به‌عنوان کنشگران و منتقدان سیاسی، موظفیم صدای همین کودکان خاموش باشیم؛ کودکانی که قربانی سیاست‌هایی‌اند که هدف‌شان نه فقط بی‌سواد نگه‌داشتن آنها، که خاموش‌کردن هر ندای برابری‌خواهی است.

بقلم: مهسا میرلاشاری

 

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا