مصاحبه ای به بهانه 4 آبان و اعدام 16 جوان بلوچ

در تاریخ 4 آبان ماه 1392 ساعاتی پس از حمله گروه جیش العدل به پاسگاه مرزی در سراوان و کشته شدن 14 مامور مرزبانی ناگهان در یک اعدام دست جمعی 16 جوان بلوچ در زندان های مختلف ایران اعدام شدند.
این خبر را محمد مرزیه دادستان زاهدان ساعاتی بعد از اجرای احکام اعدام در مصاحبه با رسانه های داخلی بیان کرد.
محمد مرزیه گفت: “این افراد صبح امروز شنبه (4 آبان ماه) در پاسخ به اقدام تروریستی شب گذشته سراوان و شهادت مرزبانان، اعدام شدند. و پیش از این در خصوص پاسخ قاطع به حرکات تروریستی سطح استان اخطار داده بودیم”
محمد مرزیه در حالی از اعدام “انتقام جویانه” که به گفته وی در “پاسخ” به حمله جیش العدل صورت گرفته اطلاع داد که هنوز هیچ کس از افراد خانواده اعدام شدگان اطلاعی از این اعدام نداشتند، و بعدها مشخص شد که 8 نفر از این افراد به جرم مواد مخدر و 8 نفر دیگر به جرم سیاسی در زندان بودند و پرونده تعدادی از آنها هنوز در پروسه قضایی قرار داشت و عده ای حکم غیر اعدام دریافت کرده بودند اما به طور ناگهان اعدام شدند.
از میان آنها دستکم رسانه ای شد که حبیب الله ریگی شورکی مطابق با دادنامه به شماره ۸۹۰۹۹۷۵۴۱۶۱۰۰۸۲۹ محکوم به یازده سال حبس بود و سلمان میایی حکم قضایی برای وی صادر و محکوم به زندان و تبعید در زندان خرم آباد بود.
اسامی اعدام شدگان: ناظر ملازهی – مهرالله ریگی ماهرنیا – عبدالوهاب ریگی – حبیبالله ریگینژاد شورکی -سعید نارویی – حامد وکالت – سلمیان میائی – احمد بهرام زهی -اعظم گرگیج فرزند – داود میربلوچ زهی – حسن رضایی- حبیب توتازهی – ناصر شه بخش – احمد دهمرده – حسین براهویی و نجیب الله بهادری .
اجساد هیچ یک از اعدام شدگان به خانوادهایشان سپرده نشد.
اکنون در تاریخ 4 آبان 93 به بهانه گذشت یک سال از اعدام این 16 جوانی که بدون دادرسی قضایی عادلانه و به شهادت خود مسئولان کشور به طور “انتقام جویانه” به دار آویخته شدند در حالی که خود از گناه خود مطلع نبودند گفتگویی داشته ایم با برادر دو تن از زندانیان اعدام شده و شرح ماجرا را از وی پرسیده ایم:
س. لطفا خود را معرفی کنید؟
شهاب ریگی هستم برادر شهدای راه آزادی عبدالباسط و عبدالوهاب ریگی.

س. ممکن است زمان بازداشت و نحوه دستگیری دو برادر خود و اتهاماتشان را بیان کنید؟
برادرام درسوم مهر1389ازخونه رفتند بیرون و دیگه برنگشتن بعدازچندروزمتوجه شدیم که دست وزارت اطلاعات هستند. امابازهم چراییدستگیریشون برامون مبهم بود درتماسهایی که روزهای اولیه با پدرم از سوی وزارت (اطلاعات) گرفته می شد و خواسته هایی که از پدرم داشتند از نحوه ی گفتار مامور تماس گیرنده مشخص بود که در هفته های اول حکم اعدامشون از وزارت صادرشده ودادگاهایی که ادعا به برگزاریش کردن نمایشی بوده.
پس ازشش ماه که از زندانهای وزارت به زندان مرکزی منتقل شدن ازشون جریان را پرسیدم و چنین گفتن: که برگه هایی برای امضا بهشون میدادن که درآن ها اتهاماتی واهی بوده وتحت فشار و تهدید به اینکه اعضای خانواده ات پیش ما هستند ما را مجبور به امضا و تقبل اتهاماتشون کردن و اتهامشون دست داشتن در انفجار یکی ازمساجد زاهدان بود این اتهام به هیچ وجه مورد پذیرششون نبود و وقتی بهشون گفتیم نسبت به حکم صادره اعتراضی بنویسین گفتن ما این اتهام را قبول نداریم که نسبت به رای صادره اعتراض کنیم.
س. روند قضایی پرونده آنها چگونه بود؟ آیا به وکیل و … دسترسی داشتند؟

روند قضایی پرونده زیاد جالب نبود قضات حرف حسابشون روی اصول و قانون نبود بلکه دراعتراضی که پدرم نسبت به حکمشون در حضور قاضی جنایتکار محمد مرزیه کرده بود و شواهد بر اثبات اتهامشون خواست قاضی به گونه ای پدرم رامتوجه انتقامجوی اش ازاهل سنت کرده بود و وقایعی که درعربستان به شیعیان میگذرد را به رخ پدرم کشیده بود
وکیل ها تسخیری بودن و وکلای انتخابی ما را از پذیرش پروندشون ترسونده بودن و پیش هر وکیلی که میرفتیم در روزهای اول وکالتشون را به عهده میگرفتن ولی پس از رفتنشون به دادگاه و صحبت با قاضی پرونده بدون بیان دلیل از وکالتشون سرباز میزدند
<!–[if !supportLineBreakNewLine]–>
<!–[endif]–>
س. به چه نحوی از اعدام آنها مطلع شدید؟
<!–[if !supportLineBreakNewLine]–>
<!–[endif]–>
عبدالباسط شامگاه سی مهر روز شنبه 1391 باخانواده ام تماس گرفت و گفت برای ملاقاتم بیایید که فردا من را اعدام می کنند و زمانی که به ملاقاتش رفتیم نیز گفته بود که هیچیک از اتهامات وارده را قبول ندارم.
صبح روزیکشنبه برای تحویل جسد رفتیم که خواستن از دادن جنازه جلوگیری کنن که با مقاومت ما و جمعیت بزرگی که مقابل پزشکی قانونی جمع شده بود با بیان شرایطی ظالمانه جنازه را تحویل دادند که ماهم بعد از گرفتن جنازه به هیچکدام از شرایطشان عمل نکردیم که این باعث شد تهدید به نبش قبر کنند که الحمدلله با رسانه ای شدن این مسئله از این کار خودداری کردند.
عبدالوهاب درچهارم آبان 1392 در اقدامی عجولانه و غیر منتظره بهمراه 15 جوان بلوچ به انتقام کشته شدن 14مرزبان توسط سازمان جیش العدل اعدام شد و ما را از اعدامشان باخبر نکردند وقتی که برای ملاقات هفتگی به زندان رفتیم توسط یکی از ماموران زندان با خبر شدیم که این ها را اعدام کرده اند و جنازه هایشان را نیز به ما ندادند بلکه بعد از چند روز پیگیری و تجمع مقابل استانداری و دادستانی و فرمانداری چند قبر به ما نشان دادند که در مکانی دور افتاده بود و گفتند قبرشان اینجاست.
س. اعدام آنها با چه واکنش های داخلی و بین المللی رو به رو شد؟
<!–[if !supportLineBreakNewLine]–>
<!–[endif]–>
از این جنایت محمد مرزیه و وزارت اطلاعات در دنیا هرانسان وجدان دارد قلبش به لرزه درآمد واین جنایت مورداعتراض سازمان های حقوق بشری و… قرارگرفت
اگر چه برادرم مظلومانه شهید شد ولی مهر بدنامی برجبین ولایت فقیه پررنگ ترشد و این اعدام انتقام جویانه چهار آبان سال 92 یک روز پس از حمله جیش العدل به پاسگاه سراوان در نظام جمهوری اسلامی برای همیشه در تاریخ ثبت شد.
س. این اعدام چه تاثیری بر خانواده شما گذاشت؟ آیا خانواده شما بعد از اعدام آنها با این موضوع توانستند کنار بیایند؟
شهادت برادرانم برای خانواده ام شوک عظیمی بود پدرم پا به سن گذاشته و توان فعالیت ندارد و برادرانم خرج زندگی یمان را تامین می کردند که با اعدامشان بیش از پیش دچار پریشانی شدیم و هیچ کدام از خانواده یمان آن امید به زندگی ندارند باور کردن دردی به این بزرگی برایمان مشکل است اما چه کنیم به جز صبر چاره ای نداریم و امیدواریم خداوند به زودی حق مظلوم را از این ظالمان بگیرد.

 

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا